جدول جو
جدول جو

معنی صحن سرا - جستجوی لغت در جدول جو

صحن سرا
(صَ سَ)
دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه، معتدل، مرطوب مالاریائی. سکنه 432 تن. آب از نهر پل رود. محصول برنج، چای، کنف، ابریشم، صیفی. شغل اهالی زراعت. مازندران محله در آمار جزء این ده منظور شده است یک ماشین برنج کوبی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحنه آرا
تصویر صحنه آرا
صحنه آرا یا طراح صحنه (Scenic Designer) در سینما و تئاتر به تنظیم و طراحی فضا و موقعیت فیزیکی شخصیت ها، اشیاء، دکوراسیون و سایر عناصر در یک صحنه اشاره دارد. این فرایند مسئولیت ترکیب و ترتیب درست اجزا و عناصر مختلف در فضا را به منظور ایجاد جلوه های بصری، تنظیم حرکات شخصیت ها و برقراری تعاملات میان آن ها بر عهده دارد.
صحنه آرا شامل موارد زیر است:
۱. ترکیب و تنظیم شخصیت ها : نحوه قرارگیری شخصیت ها در صحنه و ایجاد تعاملات بین آن ها. مثلاً، فاصله و زاویه بین شخصیت ها و یا ترتیب آن ها در یک میز می تواند برای نمایش روابط میان شخصیت ها و موقعیت های آن ها اهمیت زیادی داشته باشد.
۲. دکوراسیون و اشیاء : قرارگیری و طراحی اشیاء و دکوراسیون در پس زمینه و جلوه های بصری که برای ایجاد جو، مکان ها و متغیرهای دیگر بکار می روند.
۳. نورپردازی : استفاده از نورها و تنظیمات نوری برای ایجاد حالت و جوی خاص در صحنه. نورپردازی می تواند از تغییرات فضایی و روحی شخصیت ها و اتفاقات در جریان صحنه استفاده کند.
۴. حرکت و اکشن : طراحی و کنترل حرکات شخصیت ها و اجزاء مختلف در صحنه برای ایجاد جلوه های ویژه و به دست آوردن تاثیرات مطلوب برای بیننده.
صحنه آرا نقش اساسی در تدوین داستان و ارتباط بین بیننده و صحنه دارد. توجه به جزئیات صحنه آرا و انتخاب درست اجزا و تنظیمات می تواند به واقعی تر و جذاب تر شدن تجربه بیننده کمک کند و از عناصر مهم در فرایند تولید فیلم و تئاتر محسوب می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
(رُ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت. سکنۀآن 123 تن است. آب آن از خمام رود. محصول عمده آنجابرنج و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ سَ)
محنت کده. محنت آباد. خانه غم و اندوه. غمکده. ماتمکده. عزاخانه:
هر که آمد هر که آید بگذرد
این جهان محنت سرائی بیش نیست
دیگران رفتند و ما هم می رویم
کیست کو را منزلی در پیش نیست.
شیخ احمد جام (ژنده پیل).
درست گوئی صدرالزمان سلیمان بود
صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا.
خاقانی.
چند نالی چند از این محنت سرای زاد و بود
کز برای رأی تو شروان نگردد خیروان.
خاقانی.
جهان چیست محنت سرائی در او
نشسته دو سه ماتمی روبرو
جگرپاره ای چند بر خوان او
جگرخواره ای چند مهمان او.
؟
، کنایه از دنیاست:
فلک کو دیرمهر و زودکین است
در این محنت سرا کار وی این است.
جامی
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ سَ)
محل سرای. جای سکونت زنان. (آنندراج). عمارت متعلق به زنان، عمارت پادشاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ)
دهی است از دهات نور. (ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 149)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
راست گو. راست سراینده:
نکنم مدح سرائی بدروغ
که زبان صدق سرای است مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ سَ)
کنایه از دنیا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ / تِ)
سرایندۀ سخن. سخنگو. ناطق. سخنور:
ماهی به رو ولیکن ماه سخن نیوشی
سروی به قد ولیکن سرو سخن سرایی.
فرخی.
بر اولیایی و ایام آفرین گویند
سخن سرایان از وقت صبح تا گه شام.
سوزنی.
بسی نماند که بی روح در زمین ختن
سخن سرای شود چون درخت در وقواق.
خاقانی.
این مرد را طوطیی بود سخن سرای و حاذق. (سندبادنامه ص 86) ، نغمه سرا. آوازه خوان:
هزاردستان بر گل سخن سرای چو سعدی
دعای صاحب عادل علاء دولت و دین را.
سعدی.
خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو.
حافظ.
، داستان گو. قصه پرداز:
فرزانه سخن سرای بغداد
از سر سخن چنین خبر داد.
نظامی.
انگشت کش سخن سرایان
این قصه چنین برد بپایان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ اِ رَ)
عرصۀ باغ ارم (بهشت شداد) ، مجازاً، باغ خرم. باغی که در نزهت و خرمی چون بهشت ماند
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ)
کنایه از صفحۀ کاغذ سفید باشد، قرص ماه. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سَ)
دهی است جزء دهستان پلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان در هشت هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگه و معتدل ومرطوب است. 268 تن سکنۀ گیلکی فارسی زبان دارد. آب آن از پلرود و محصول آن برنج است. به این آبادی حسنک سرا نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آن سرای. آخرت. سرای دیگر. عقبا. مقابل این سرای، دنیا:
پناه روانست دین از نهاد
کلید بهشت و ترازوی داد
در رستگاری ورا از خدای
ره توبه و توشۀ آن سرای.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آن سرا
تصویر آن سرا
آخرت، آن دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
سخن پرور، سخن طراز، سخن پرداز، سخن ساز، سخن آرا، سخن گستر، شاعر، نویسنده، ناطق، سخندان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قله ای به ارتفاع ۲۸۲۰ متر در کوهستان غرب چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی